انقلاب اسلامی ایران از حیث گستردگی و تأثیرگذاری جزو انقلابهای حداکثری قرار میگیرد. همانگونه که پروسه شکلگیری یک انقلاب تا زمان پیروزی آن طولانی است، به همان نسبت اثرگذاری آن نیز بسته به شرایط داخلی، منطقهای و بینالمللی زمانبر بوده و انتظار اثرگذاری و فرصتسازی آن در کوتاه مدت معقول نیست.
به اعتقاد بسیاری از کارشناسان داخلی و خصوصا خارجی، تحولات و انقلابهای شکل گرفته در کشورهایی چون تونس، یمن و بهویژه مصر متأثر از انقلاب اسلامی ایران بوده که بعد از 32سال اکنون آثار آن به این کشورها رسیده است.
تحولاتی که از تونس آغاز شده و سپس به یمن، مصر و لیبی و اکنون به بحرین( سایر کشورهای عربی نیز از این زنجیره تغییر متأثر هستند) سرایت کرده است، گرچه با عناوینی همچون «دومینوی تغییر»، «خاورمیانه جدید» و... خوانده و تحلیل میشود، اما از هر منظری که به آن نگریسته شود، ریشه اسلامی و مردمی بودن آنها که شباهت زیادی با انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 داشته را نمیتوان نادیده گرفت. از سوی دیگر دلایل اسلامخواهانه بودن این انقلابها را میتوان در محورهای ذیل ملاحظه کرد:
اول اینکه در این کشورها اسلامگراها محور هستند، دوم اینکه شعارهای مردم در این کشورها «الله اکبر» و «لاالهالاالله» است، سوم اینکه میعادگاه مردم در کشورهای مذکور، نماز جمعه و مساجد است و چهارم و مهمتر از همه اینکه تمرکز خواستههای تمام گروهها و احزاب در این کشورها، نفی وضع موجود و حذف دیکتاتور و کسب استقلال واقعی است و این همان چیزی است که مردم ایران در یک فرایند از خرداد42 آن را فریاد زدند و سپس در بهمن 57 ثمره آن را چیدند.
در نگاه اول چنین بهنظر میرسد که ماهیت تحولات صورت گرفته در این کشورها از یک سنخ بوده و از این جهت وضعیت مشابهی دارند اما وقتی از منظر راهبردی به آنها نگریسته شود، چنین به دست خواهد آمد که وزن تحولات در کشورهای پیشگفته یکسان نیست. بهعنوان مثال وزن تحولات در تونس با مصر و مصر با یمن یکسان نیست؛ به همان میزان فرصتهایی که هر یک ایجاد میکنند نیز برابر نیست.
طبق فرضیهای که در آغاز مطرح شد، اینکه انقلابها به نسبت تأثیراتی که میگذارند، فرصتهایی را نیز ایجاد میکنند، میتوان چنین گفت که اگر تأثیر انقلاب اسلامی را بر نوع و شکل و ماهیت انقلابهای صورت گرفته در تونس، یمن و مصر مسلم بدانیم، سپس نوبت به ارزیابی فرصتهایی میرسد که میتوان از آنها بهرهبرداری کرد.
یکی از انواع مدلهای تصمیمگیری در سیاست خارجی «مدل عقلانی » است. براساس این مدل، تصمیمگیرندگان باید از اطلاعات قابل ملاحظهای در مورد ارزشها، منابع، اهداف و اولویتهای هدفهای گوناگون برخوردار بوده و بتوانند رفتارهای احتمالی آینده را پیشبینی کنند. در چارچوب مدل مذکور تصمیمگیرندگان درصدد اتخاذ بهترین تصمیمها هستند. در چارچوب سیاستگذاریهای داخلی و خارجی ممکن است هریک از گروه تصمیمگیرندگان، منطقی بودن را براساس اولویتهای مورد نظر در منافع و اهداف ملی تعبیر و تفسیر کنند. برای مثال، ممکن است گروهی از سیاستگذاران اولویتهای هدفهای ملی را بهترتیب اقتصادی، امنیتی و فرهنگی در نظر بگیرند، در حالی که ممکن است گروهی دیگر از تصمیمگیرندگان، اولویتهای نخست را به مسائل فرهنگی- ایدئولوژیک بدهند.
با عنایت به مدل بالا و اگر براساس واقعیات حاکم بر تحولات مطرح در منطقه عمل کنیم، در آن صورت میتوان اولویت را به ترکیبی از این مسائل بدهیم. در میان کشورهای یادشده، مصر از اهمیت و جایگاه راهبردی بالایی برخوردار است و به همان میزان فرصتهایی که این کشور میتواند برای ایران فراهم سازد نیز بالاتر است. مهمترین مصادیق فرصتهای ایجاد شده را میتوان در ابراز تمایل دو طرف ایرانی و مصری برای از سرگیری روابط، گشایش گذرگاه رفح، وزن مصر در تحولات آشتی ملی فتح و حماس، رویکرد استقلال طلبی و انتقال کانون تصمیمگیریها از خارج به داخل مصر ملاحظه کرد.
یکی دیگر از تحولاتی که بهعنوان حلقه تکمیلکننده«بهار اعراب» و محور مقاومت در منطقه شکل گرفته، آشتی ملی میان فتح و حماس است. اهمیت این آشتی ملی نهتنها از انقلابهای صورت گرفته در تونس، یمن و مصر کمتر نیست بلکه از بسیاری جهات نیز بیشتر است. اهمیت این آشتی ملی بیشتر به سبب تأثیراتی است که بر رژیم صهیونیستی و جریان سازشکار عرب گذاشته و از این منظر نگرانیهای عمیقی در میان مقامات این رژیم و حامیان غربی آن پدید آورده است. فرصتهای ایران از آشتی ملی فتح و حماس را میتوان اینگونه خلاصه کرد:
شکست سیاسی عربستان سعودی که از محمود عباس حمایت میکرد
احساس تزلزل رژیم صهیونیستی که نتوانست با محمود عباس به توافق برسد
تقویت محور مقاومت متشکل از ایران، سوریه و حزبالله لبنان
افزایش قدرت مانور فلسطینیها در تعیین نوع مبارزه با رژیم صهیونیستی.
براساس آنچه گفته شد میتوان اذعان داشت که در برابر هر فرصتی، یک تهدید وجود دارد که نسبت به چگونگی بهرهبرداری از یک موقعیت خاص، میتوان آن را به فرصت یا تهدید تبدیل کرد. دادههای پیش گفته از روند تحولات منطقه فرصتهای بیشماری را برای جمهوری اسلامی ایران فراهم کرده است که براساس مدل عقلانی دستگاه دیپلماسی کشورمان میتواند با اتخاذ راهکارها و بازیگری مناسب در آنها، در راستای اهداف ملی استفاده کند. در همین رابطه آنتونی کوردزمن، عضو مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی آمریکا و کارشناس مسائل ایران در این مرکز گفت:«در عمان تظاهراتهای شدیدی صورت گرفته است و چنین وضعیتی در عربستان نیز دستکم بهصورت ظاهری دیده میشود.
ترکیب سیاستهای حکومت پادشاهی، اسلامی و منافع شخصی در کویت ثبات خود را از دست داده است. اختلافات حزبی میان اهل سنت و شیعیان علاوه بر بحرین در کویت، عربستان سعودی و یمن نیز افزایش یافته است. بحران در بحرین باعث برانگیختن خشم و افزایش تنشهای حزبی در عراق و لبنان نیز شده است که موقعیتهای داخلی و منطقهای را در اختیار ایران قرار میدهد. قیامها در مصر شدت بسیار زیادی یافته و نقش آینده این کشور را در روند صلح و بهعنوان یکی از شرکای استراتژیک آمریکا زیر سؤال برده است.
اردن و سوریه مشکلات خود را دارند و تنشهای میان ترکیه و اسرائیل، اهداف ترکیه در عراق و روابطش با ایران مشکلات دیگری را بهوجود آوردهاند.»از سوی دیگر در شرایطی که با حضور قدرتهای فرامنطقهای در صحنه تحولات این کشورها و نقشآفرینیهای آنان، بیم مصادره انقلابها میرود و درحالی که هنوز انقلابهای صورت گرفته در کشورهای مذکور تثبیت نشدهاند، خود بیانگر تهدید در این عرصه است. ازاینرو، چه با عینک فرصت یا تهدید به تحولات بالا بنگریم، ارزیابی درست و کارشناسانه تحولات، ورود هوشمندانه به آنها، به دست گرفتن جریان تحولات و مدیریت آنها در راستای اهداف و منافع ملی، ممانعت از مصادره انقلابها به نفع قدرتهای خارجی و... جملگی وظیفه دستگاه دیپلماسی را در این مقطع دوچندان خواهد کرد و نمره آن بسته به میزان موفقیت در این آزمون مورد محاسبه قرار خواهد گرفت که امید است فرصتسوزی نشود.